بررسی جایگاه تناسخ در آئین های مختلف

0
511
بررسی جایگاه تناسخ در آئین های مختلف

ما در این مقاله سعی بر این داریم که به بررسی جایگاه تناسخ در آئین های مختلف بپردازیم.زندگی طبیعی چرخه ای است. روز به شب تبدیل می شود و با طلوع خورشید به روز آغاز می شود.

یک فصل به تدریج جای خود را به فصل بعدی می دهد. با گذشت زمان، نسل های جدید متولد می شوند. و قدیمی ها می میرند.جریان تولد و مرگ و دوباره متولد شدن در طبیعت رخ می دهد.

حتی اگر زندگی ما خطی به نظر برسد. بنابراین جای تعجب نیست که برخی از ناظران باستانی به ظاهر خطی بودن وجود انسان نگاه کردند. و به این نتیجه رسیدند که زندگی، مانند جهان طبیعی، ممکن است در واقع بیشتر چرخشی باشد تا خطی.

مفهوم تناسخ

تناسخ که انتقال یا متمسیکوزیس نیز نامیده می شود. مفهومی است که روح، یا جنبه ای از روح، دوباره در زندگی های جدید متولد می شود.

بسته به مذهب یا فلسفه، روح می‌تواند در انسان، حیوان یا گیاهان تجسم پیدا کند. زیرا راه خود را به سوی فرار نهایی از چرخه تولد، مرگ و تولد دوباره پیدا می کند.

اکثر مذاهب معتقد به تناسخ آن را راه پاکی و رستگاری می دانند. تناسخ به طور گسترده توسط مذاهب اصلی شرقی – به ویژه هندوئیسم و بودیسم – پذیرفته شده است. همچنین سابقه ای در فلسفه یونان باستان دارد. با این حال، برای افرادی که بیشتر با ادیان اصلی توحیدی – مسیحیت، یهودیت و اسلام آشنا هستند. ایده تناسخ غریب و شاید حتی کمی عجیب به نظر می رسد.

به این دلیل که مسیحیت، یهودیت و اسلام زمان را خطی درک می کنند. زندگی به سادگی یک قدم کوتاه است که کیفیت زندگی پس از مرگ را تعیین می کند. برای کسانی که تنها به یک زندگی و به دنبال آن یک زندگی پس از مرگ ابدی اعتقاد دارند.به تناسخ اعتقاد ندارند.

تناسخ در آیین هندو

مذهب هندو گسترده و متنوع است. طرفداران آن مجموعه ای از خدایان را می پرستند و سنت های گوناگون را جشن می گیرند.

با این حال هندوئیسم، قدیمی‌ترین دین بازمانده جهان، با پذیرش سامسارا، زنجیره‌ای از تولد و مرگ که با تناسخ به هم مرتبط است، متحد می‌شود. هندوها معتقدند که همه افراد در طول زندگی کارما را جمع می کنند. اعمال خوب باعث ایجاد کارما خوب و اعمال شیطانی کارما منفی می شود.

کارما توسط هیچ خدایی تعیین یا تنظیم نشده است. این به سادگی توسط یک فرد به دست می آید و از طریق زندگی های بعدی منتقل می شود. اما در حالی که کارمای خوب در نهایت می‌تواند برای فرد جایگاه بالاتری در سیستم کاست در زندگی آینده کسب کند. هدف نهایی هر پیرو هندو موکشا یا نجات از سامسارا است.

موکشا فینال چهار گل اصلی هندو است.

سه مورد اول – کاما، آرتا و دارما – مربوط به کارهای زمینی مانند لذت، قدرت یا رفاه و فضیلت است. از قضا، برای رسیدن به موکشا، باید تلاش عمدی انجام دهید تا آن را نخواهید. رستگاری تنها پس از آن حاصل می‌شود که شخص تمام خواسته‌ها را رها کند و بپذیرد که روح فردی همان برهمن، روح یا خدای جهانی است.

با خروج از چرخه، فرد دیگر درد و رنج وجود زمینی را که بارها و بارها انجام شده است، تحمل نمی کند. اعتقاد به تناسخ نیز در دو دین رایج از هند غالب است: جینیسم و سیکیسم. طرفداران جین معتقدند که روح بر خلاف ایده مفهومی هندو از قانون کارمایی، کارما را به عنوان یک ماده فیزیکی واقعی جمع می کند.

تا زمانی که روح زیر بار ذرات کارمایی است، باید با بدن پیوند بخورد و یک سری تولدهای مجدد را آغاز کند. تنها زمانی که یک روح از همه کارما آزاد باشد می تواند از چرخه تناسخ خارج شود و در حالت کمال به دیگر ارواح بی جسم بپیوندد.

با این حال، از آنجا که پیروان جین بر این باورند که رهایی در حال حاضر غیرممکن است. پیروان فداکار صرفاً به دنبال تطهیر هستند. سیکیسم نیز تناسخ را آموزش می دهد. مانند هندوئیسم، قانون کارما بر کیفیت زندگی سیک ها تأثیر می گذارد. برای اینکه سیک ها از چرخه تولد دوباره خارج شوند، باید به دانش کامل دست یابند و با خدا یکی شوند.

تناسخ در بودیسم

زمانی که بودیسم ۲۵۰۰ سال پیش تأسیس شد، اعتقاد هندوها به تناسخ را در خود جای داد. اگرچه بودیسم دارای دو بخش اصلی و تغییرات بی‌شماری در شیوه‌های منطقه‌ای است. اکثر بودایی‌ها به سامسارا یا چرخه تولد دوباره اعتقاد دارند.

سامسارا بر اساس قانون کارما اداره می شود:

رفتار خوب باعث تولید کارمای خوب و رفتار بد باعث ایجاد کارمای بد می شود. بودایی ها معتقدند که کارمای روح بین بدن ها جابجا می شود و در رحم به “میکره آگاهی” تبدیل می شود.

دوره‌های زندگی پس از مرگ، که گاهی اوقات «بین» نامیده می‌شوند، با علامت سامسارا، پس از مرگ و قبل از تولد دوباره می‌آیند .

مانند هندوها، بودایی ها سامسارای روشن نشده را حالتی از رنج می بینند. ما رنج می بریم زیرا آرزوی گذرا را داریم. تنها زمانی که به حالت انفعال کامل دست یابیم و خود را از هر آرزویی رها کنیم. می توانیم از سامسارا فرار کنیم و به نیروانا یا رستگاری دست یابیم.

بسیاری از بودایی ها معتقدند که یک فرد می تواند چرخه تناسخ را با پیروی از راه هشتگانه یا راه میانه پایان دهد. یک موجود روشن ضمیر رهنمودهای راه هشتگانه را در بر می گیرد:

نگاه صحیح، نیت صحیح، گفتار صحیح، عمل صحیح، معیشت صحیح، تلاش صحیح، ذهن آگاهی صحیح و تمرکز صحیح.

بودا سیذارتا گوتاما در اولین خطبه خود پس از رسیدن به روشنگری، راه هشتگانه را آموزش داد. سیذارتا که در حدود سال 563 قبل از میلاد به دنیا آمد. در نزدیکی نپال امروزی، جوانی زیاده‌روی و ممتاز داشت. او در جوانی در میان چنین تجملاتی شروع به زیر سوال بردن وضعیت معنوی خود کرد و به زندگی یک زاهد افراطی بازگشت.

هنگامی که زندگی زاهدانه اش او را به روشنگری نزدیک نکرد. سیذارتا تصمیم گرفت راه میانه را دنبال کند. حالتی بین افراط و محرومیت از خود. اندکی پس از آن، سیذارتا به روشنگری رسید.

تناسخ در دنیای غرب باستان

اگرچه اعتقاد به تناسخ عنصر غالب بسیاری از ادیان شرقی است. اما در دنیای غرب باستان نیز آموزش داده شده است.

مذاهب اسرارآمیز، که گاه به کلوپ های اجتماعی یا برادری سکولار تبدیل می شدند. از طیف وسیعی از مراسم و عقاید تناسخ حمایت می کردند. برخی از این ادیان اولیه یونانی-رومی سرانجام بر فلسفه متفکران مشهوری مانند افلاطون تأثیر گذاشتند.

اورفیسم یک دین مرموز رایج بود که از قرن ششم یا هفتم قبل از میلاد شروع شد.

پیروان آن نوشته های فرضی اورفئوس، یک شخصیت موسیقی افسانه ای را مطالعه کردند. آنها به روحی اعتقاد داشتند. که در برابر مرگ مقاومت می کند و می تواند به شکل انسان یا پستاندار مجسم شود.

اورفیک ها فکر می کردند که روح الهی است و در زندان بدن است. با داشتن یک زندگی صحیح و پرهیز از گوشت، شراب و رابطه جنسی، یک روح می تواند به بهشتی پس از مرگ برود. یک روح شیطانی در جهنم مجازات می شود. اما نه زندگی پس از مرگ ابدی بود و پس از مدتی، روح دوباره به بدن جدیدی متولد می شد.

تنها پس از گذراندن سه زندگی خوب اورفیک، یک روح می تواند به چرخه تناسخ پایان دهد. علاقه اورفیک به مرگ و زندگی پس از مرگ بر برادری فیثاغورث، جامعه اسرارآمیز دیگری که در جنوب ایتالیا مستقر است، تأثیر گذاشت. فیلسوف و ریاضیدان فیثاغورث، که با برادری مرتبط است. معتقد بود که روح می تواند در بدن انسان یا حیوان مجسم شود.

این باور باعث شد که او از گیاهخواری حمایت کند. برادری تعلیم داد که روح از میان ستارگان سرچشمه گرفت اما به زمین افتاد و به بدن انسان پیوست. پیروان فیثاغورث نظریه پردازی مذهبی خود را با مطالعات ستاره شناسی، موسیقی و البته هندسه ترکیب کردند.

افلاطون نیز معتقد بود که روح بارها و بارها تناسخ می یابد. افلاطون گمان می کرد که هفت کره سیاره ای و هشتمین کره از ستاره های ثابت زمین را احاطه کرده اند. الهی فراتر از کره هشتم قرار گرفت و جهان را به حرکت در آورد. ارواح از سیارات آمدند، به زمین فرود آمدند. با اجسام متحد شدند و سپس سعی کردند خود را آزاد کنند و دوباره به ستاره ها صعود کنند.

تناسخ در آیین های مختلف

تناسخ در علم

اگرچه تناسخ برای بیش از 1.25 میلیارد تمرین کننده هندو و بودیسم متعارف به نظر می رسد. اما به طور گسترده توسط کسانی که خارج از مذهب شرقی هستند پذیرفته نشده است.

بدبینی غربی به تناسخ با تمرکز ادیان توحیدی بر زندگی واحد، روح واحد و خدای فعالی که بر قانون کارمایی تکیه نمی کند، گره خورده است. و با وجود باورهای پراکنده ای که اعلام می کنند کلئوپاترا یا الویس تناسخ یافته اند، تعجب آور نیست که بسیاری از مردم به شدت نسبت به توانایی روح برای بازگشت مکرر تردید دارند.

با این حال، این شک و تردید عمومی محققان را از کشف پتانسیل تناسخ منع نکرده است. دکتر ایان استیونسون، روانپزشک دانشگاهی، تا زمان مرگش در سال 2007، مطالعه تناسخ را در ایالات متحده رهبری کرد. استیونسون بخش مطالعات شخصیتی را زیر نظر گروه روانپزشکی و علوم رفتاری عصبی دانشگاه ویرجینیا تأسیس کرد.

این آزمایشگاه که بعداً به عنوان بخش مطالعات ادراکی شناخته شد. بر بررسی کودکانی تمرکز دارد که زندگی های قبلی، تجربیات نزدیک به مرگ، مظاهر و ارتباطات پس از مرگ، تجربیات خارج از بدن و رؤیاهای بستر مرگ را به یاد می آورند.

استیونسون، که اغلب تناسخ را «بقای شخصیت پس از مرگ» می‌نامید، وجود زندگی‌های گذشته را به‌عنوان توضیحی بالقوه برای تفاوت‌ها در شرایط انسانی می‌دانست.

او معتقد بود تجربیات گذشته به علاوه ژنتیک و محیط می تواند به روشن شدن نارسایی جنسیتی، فوبیا و سایر ویژگی های شخصیتی غیرقابل توضیح کمک کند. مطالعات تناسخ استیونسون بر روی کودکان خردسال، معمولاً بین 2 تا 5 سال، متمرکز بود که فوبیای غیرقابل توضیح یا خاطرات دقیقی از زندگی قبلی داشتند.

استیونسون سعی می کند حقایقی را که کودک با جزئیات زندگی یک فرد متوفی ارائه کرده است، تأیید کند. او گاهی اوقات بین خاطرات و زندگی ها پیوندهای شگفت انگیزی برقرار می کرد. یک پسر لبنانی که توسط استیونسون مورد مطالعه قرار گرفته بود، نه تنها می دانست که یک مرد غریبه مرده سگش را کجا بسته است. بلکه می دانست که این مرد در اتاقش قرنطینه شده است. واقعیتی که خانواده به سل ریوی او نسبت می دهند.

استیونسون 2500 مورد را در طول حدود چهار دهه مطالعه کرد و کتابها و مقالات فنی منتشر کرد. او ادعا کرد که فقط می‌خواهد بگوید تناسخ قابل قبول است، نه اینکه آن را به طور مطلق ثابت کند. علیرغم اخطار استیونسون، کار او تا حد زیادی توسط جامعه علمی رد شد. پتانسیل تلفیق دو زندگی با تصادفات و نه واقعیات و ناتوانی در انجام آزمایش های کنترلی، تحقیقات او را مورد انتقاد قرار داد.

مکاتب فکری مختلفی در مورد نحوه عملکرد تناسخ وجود دارد.

اما اساساً ایده این است که ما قبل از شروع زندگی فعلی خود زندگی کرده ایم و پس از پایان زندگی فعلی خود، زندگی های دیگری خواهیم داشت. وضعیت هر زندگی خاص به کارمای زندگی قبلی بستگی دارد.

برای مثال، اگر زندگی قبلی خود را غیراخلاقی می‌گذراندید، با دزدی و دروغگویی مکرر، زندگی فعلی شما بازتابی از آن خواهد بود. چیزی که برای من عجیب است این است که بسیاری از فلسفه بودایی را می توان به صورت تجربی درک کرد. یعنی از طریق مدیتیشن و آموزه های بودیسم می توانیم خودمان به حکمت آن فلسفه پی ببریم.

با این حال، تناسخ متفاوت است. ما نمی توانیم بدانیم قبل از تولد چه اتفاقی افتاده است و نمی توانیم بدانیم که بعد از مرگ چه اتفاقی می افتد. در اینجا یک قطع ارتباط عجیب وجود دارد که مرا به این فکر می‌ اندازد که آیا ما ایده تناسخ را اشتباه می‌دانیم. اما، چه معنای دیگری می تواند داشته باشد؟ اگر چرخه مرگ و تولد دوباره تحت اللفظی نباشد، آیا این چرخه می تواند استعاری باشد؟ و اگر چنین است، چه نوع بینشی به وجود ما می آورد؟

قانون کارما

قانون کارما اساساً چگونگی به وجود آمدن چیزها را توصیف می کند. این چارچوبی است برای چیزی که امروزه ممکن است به عنوان قانون علت و معلول بفهمیم. وقتی علتی وجود داشته باشد. یک معلول نیز به دنبال خواهد داشت. قانون کارما هم همینطور است.

کارما عملی است که توسط یک فرد انجام می شود، چه در بدن، چه در گفتار و چه در ذهن. هر عملی پیامدهایی برای فرد و همچنین اطرافیان او دارد. کارمای خوب نتایج خوبی ایجاد می کند. کارمای بد نتایج بدی را به همراه دارد. دلیلی برای تمرین ذهن آگاهی این است که بتوانیم عواقب اعمال خود را به وضوح ببینیم. اغلب، عواقب نادیده گرفته می شوند، بنابراین ما بدون اینکه متوجه باشیم، نتایج بدی را ایجاد می کنیم – حتی برای خودمان.

مقاله پیشنهادی زرگیل به شما دوست عزیز

ناپایداری

درک مفهوم ناپایداری در بودیسم گاهی دشوار است. می‌تواند در یک لحظه به طرز بی‌حس‌کننده‌ای آشکار و ذهن خم‌کننده‌ای ظریف باشد. ناپایداری به بهترین وجه به صورت تجربی درک می شود. که از طریق تمرین مراقبه ذهن آگاهی امکان پذیر می شود.

با این حال، می توان آن را به صورت مفهومی نیز درک کرد. به عنوان مثال، می دانید که با نوزادی که سال ها پیش به دنیا آمده تفاوت دارید. می دانید که برنامه تلویزیونی مورد علاقه شما باید به پایان برسد. می دانید که تابستان ناگزیر به پاییز و سپس زمستان محو می شود.

اما، درک عمیق تری وجود دارد که برای درک کامل باید آن را تجربه کرد. این ماهیت ناپایدار اعمال، افکار، ادراکات و احساسات ماست. وقتی ذهن خود را با دقت مشاهده می کنیم، متوجه ظهور و گذر همه این چیزها می شویم. بدون ذهن آگاهی، به راحتی به آنها وابسته می شویم و با آنها همذات پنداری می کنیم.

توجه به ماهیت گذرا اعمال و حالات ذهنی ما نگرش ما را نسبت به آنها تغییر می دهد. دانستن ناپایداری همه چیزهایی که در سطح تجربی تجربه می کنیم به خرد منجر می شود.

اگر من بودا هستم و در مورد مفاهیم کارما و ناپایداری فکر می کنم، ممکن است استدلال زیر را بیان کنم:

  • قانون کارما به این معنی است که کاری که اکنون انجام می دهم عواقب خوبی یا بدی برای آینده دارد.
  • ناپایداری یعنی اعمال، افکار، ادراکات و احساسات من مدام در حال تغییر است.
  • قانون کارما به این معنی است که هر اقدامی که انجام می‌دهم پیامدهایی برای خود آینده‌ام دارد که به دلیل ناپایداری، دائماً بر اساس آنچه قبلاً در حال تغییر و شکل‌گیری است.
  • این بدان معناست که، به طور استعاری، من هر لحظه به عنوان یک فرد متفاوت بر اساس اعمال و حالات ذهنی قبلی‌ام تناسخ پیدا می‌کنم.

آیا این همان چیزی بود که بودا با ایده تناسخ به آن دست یافت؟

آیا تناسخ صرفاً راهی زیبا برای بیان چگونگی تغییر و تغییر لحظه به لحظه زندگی ما بر اساس کارما بود؟ تصور کنید زندگی شما تا لحظه تولد به عقب کشیده می شود.

هر لحظه، هر برش از زمان، حاوی یک شخص کمی متفاوت از بقیه است. زیرا هیچ یک از آن افراد دقیقاً تجربیات و حالات ذهنی مشابهی را به اشتراک نمی‌گذارند. در هر یک از آن لحظات، فرد باید انتخاب کند. انتخاب انجام شده کارمای آنهاست.

اگر آنها کار خوب را انتخاب کنند، لحظه بعد بهتر خواهد شد. اگر آنها کار بد را انتخاب کنند، لحظه بعدی منحرف خواهد شد. آیا زندگی از منظر یک موجود روشن فکر می تواند اینگونه باشد؟ اینکه هر لحظه انتخابی را برای ما پیش می‌آورد تا وضعیت آینده بهتر یا بدتری را برای خود و دیگران رقم بزنیم؟

تناسخ برای ما چه معنایی دارد

صرف نظر از این که آیا این همان چیزی است که مفهوم تناسخ در نظر گرفته شده است. من این دیدگاه را دوست دارم.

من فکر می کنم این یک راه زیبا برای نشان دادن معنادار بودن هر انتخابی است که انجام می دهیم. ایده کارما به ما یادآوری می کند که مدیریت اعمال، افکار، ادراکات و احساسات مهم است.

این چیزها تأثیرات واقعی بر خود آینده ما و همچنین سایر افراد دارد. توسعه ذهن آگاهی از طریق مدیتیشن به شما کمک می کند تاثیر این رفتارها را ببینید و از عواقب ناخواسته و ناخواسته جلوگیری کنید. ایده ناپایداری همچنین دری را برای تغییر باز می کند که یک فکر رهایی بخش است.

ما نیازی نداریم همان افرادی بمانیم که همیشه بوده ایم. ما می توانیم تغییر کنیم، می توانیم بهتر باشیم. بنابراین، به خود یادآوری کنید که تناسخ ممکن است. اگر فقط به صورت استعاری. اگر زندگی شما آنطور که می خواهید نیست، همین الان انتخابی داشته باشید که شما را در مسیر درست قرار دهد.

و سپس یک انتخاب خوب دیگر انجام دهید. و یکی دیگر. شکستن زندگی خود به لحظات ممکن است تمام چیزی باشد که برای تغییر زندگی شما به سمت بهتر شدن لازم است. آن را امتحان کنید! امیدوارم کمک کند.

منبع: medium

people

امتیاز شما بسیار مهم است

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۱ رای

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید